هدیه روز مادر

هدیه روز مادر

02 دی 1403

زمان مطالعه

 

نام داستان : دختر کوچولو و مادر 

میخواستم با یک قصه قدر مادر های مان را به فدزندان مان بگیم 

یک قصه کودکانه در مورد روز مادر را   تا بتوانید برای آموزش فرزندان خود از این نوع داستان های آموزنده استفاده کنید.

 

 روز مادر بود و همه ی مردم در حال خرید گل برای مادر هایشان بودند .

از سر کار که به خانه بر می گشتم ، قصد کردم که سری به مادرم بزنم و

برایش یک گل سرخ قرمز هدیه ببرم . وارد مغازه ی گل فروشی شدم و یک گل رز قرمز انتخاب کردم و دادم فروشنده تا برایم آن را تزئین کند .

این داستان بخشی از داستان روز مادر ، قصه کودکانه است و یا بهتر است بگوییم داستان کودکانه روز مادر است.

بعد از آنکه از مغازه ی گل فروشی بیرون آمدم ، دخترک کوچولویی را دیدم که کنار خیابان نشسته است و گریه می کند . از او پرسیدم که  : ” دختر کوچولو برای چه اینجا نشسته ای ؟ “.

دختر کوچولو همانطور که گریه می کرد ، گفت :

” امروز روز مادرست ، مادرم منتظر من هست اون جز من هیچ کس را ندارد. من دلم می خواهد که برای مادرم یک شاخه گل بخرم اما قیمت هر شاخه گل ، ۵۰ هزار تومان است و

من تنها ۲۰ هزار تومان پول دارم . برای همین خیلی خیلی ناراحتم چون مادرم را خیلی دوست دارم .” .

دخترک قلب پاکی داشت ، به او گفتم که بلند شو تا برایت یک شاخه گل بخرم . گریه اش قطع شد ، خنده ای کرد و گفت :

” واقعا برام می خری؟ . به او گفتم : ” حتما چرا که نه ؟ بیا بریم تا برایت یک گل زیبا بخرم. ” .

با دخترک وارد مغازه شدم و با هم یک گل سرخ انتخاب کردیم . وقتی گل را به او هدیه دادم ،

از خوشحالی داشت پر می کشید . به او گفتم :

” حالا می توانی بروی و مادرت را خوشحال کنی ” .

دخترک به چشم هایم نگاه کرد و گفت : ” معلومه که خوشحال شدم . ولی آقا ، میشه من رو تا پیش مادرم ببرید؟ ” .

به او گفتم : ” بله چرا که نمی شه ، فقط بگو کجا باید بریم؟ .  دخترک گفت :

” آدرس دقیقش را که نمی دانم ، اما اگر با هم برویم ، می توانم نشانتان دهم .” .

گفتم  : ” به روی چشم ، سوار ماشین شو تا با هم بریم . ”

سوار ماشین شدیم و خیابان ها را یک به یک پشت سر گذاشتیم ، تا که به یک قبرستان رسیدیم .

دخترک گفت  : ” همین جاست” با دخترک پیاده شدیم و به داخل قبرستان رفتیم .

دخترک قبرها را شمرد تا که به قبر مادرش برسد .

روی قبر مادرش شاخه ی گل سرخ را گذاشت و گفت  : ” مادر دوستت دارم .” .

از او پرسیدم : ” چرا به مادرت هدیه می دهی وقتی که مرده و تو این دنیا نیست ؟

دخترک با تمام سن کمی که داشت درس بزرگی به من داد و گفت :

” مادر ، همه ی زندگی من است . مادر نماد محبت و عشق است ،او همیشه هر شب کنار من هست هرجا فکرش را بکنی با من هست ولی خب نمیخوام فکر کنه روز مادر فراموش کردم چون جز من کسی رو نداره میدونم منتظرم نشسته .. اگر به مادرم در هر زمانی توجه داشته باشم ،

اونوقت مطمئنم که او هم در شرایط سخت کنار من خواهد ماند و مراقب من خواهد بود .”

پل‌های ارتباطی